تکلیفم را با ادمها نمیفهمم. هفته پیش زنگ زده بودم به محبوبه! میخواستم بگویم از شب قبل بیاید خوابگاه که صبح خواب نماند. و امتحان را غایب نباشد! انقدر با تلفنم بد برخورد کرد که دیگر اخر هفته ها زنگش نزنم!

دیشب هم با یاد همان برخوردش خبر ندادم که کلاس هشت صبح فردا را نمی ایم. امروز صبح خوابیدم تا ساعت نه و نیم. بعد زنگ زد و گفت که نگران شده. تا خود ظهر هم از دست خاموش بودن تلفنم دلخور بود و ناراحت.

من خسته ام. توی مغزم آتش بزرگی به پاست و من نشسته ام کف زمین گل الود، زل زده ام به آتش. گریه میکنم. توی تخت خواب _مثل حالا_ توی مترو و توی خیابان. 

روز نیمه سگی ام را در دانشگاه به سختی تمام کردم. ناهارم چلو جوجه با سوپ شیر و قارچ بود. چند قاشق خوردم که یادم افتاد نباید برنج بخورم. رفتم نان ساندویچی خریدم ولی تویش را با خیار شور ، کاهو و گوجه پر کرده بودند. صحنه ای که انها را خالی میکردم و نمیتوانستم بخورمشان به شدت عذاب اور بود. دیدن ضعف خودم عذابم میدهد. سخت.

حوصله پنهان کاری نداشتم. به ساغر گفتم که علت این پرهیزهای غذایی ام بیماری صرع است و نه سردی معده! گمانم از همینجاها اعصابم خرد شد.

از هفته پیش که مرگ را بغل گوشم حس کردم زندگی به طرز عجیبی برایم پوچ شده. افتاده ام دنبال اینکه ارزوهایم را از کوچک تا بزرگ براورده کنم. اولیش خرید اسب چوبی است. باید همان کرج میرفتم پی خرید اسب چوبی ام ولی به اصرار بچه ها رفتم انقلاب. برای خودم یک کتاب جیبی و برای محبوبه پیکسل خریدم. باشد که نگرانی امروز از دلش در بیاید. قسمت تلخ ماجرا اینکه اسب چوبی پیدا نکردم. 

حالم هیچ بهتر نشد. از انقلاب تا تیاتر شهر را پیاده رفتم و تهش باز توی مترو گریه کردم. ترد و شکننده ام این روزها. شکل برگ های پاییزی. امدم توی تخت که بخوابم. احساس بی پناهی میکنم. زیاد. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت مدرن سقف کارآموزی در عرصه بهداشت فروش پایان نامه مقاله گزارش کارآموزی پروژه تحقیق طرح توجیهی غول رسانه اجتماع George دانلود فيلم هاي برتر آبیاری بارانی و موضعی و جی آی اس در کشاورزی