سپهر تصادف کرد. من نرسیدم کتابم را تمام کنم. 

هول فردا برم داشته. همه مان صحیح سالمیم. من خوابالودم. ایده ای ندارم که کی قرار است کتاب را تمام کنم. 

نسترن با سپهر شوخی کرد که دم در بابت تصادفت دعوا شده. شوخی ناپسندی بود. سپهر ناراحت شد. نسترن ناراحت شد که سپهر ناراحت شده. 

من هیچوقت جنبه شوخی را نداشتم! خوابالودم و هنوز بیش از نیمی از یک کتاب چهارصد صفحه ای روی دستم مانده. اگر شوخی مسخره نسترن نبود، یلدای بدی نمیشد. 

خاطرم هست که باید از پنج شنبه پیش پست بنویسم. مرور ان لحظات حالم را خوب میکند. نشستم کنار اریان و گفتم میشه نارنجی نپوشی؟ یهو میبینی جامه ات رو دریدم و با جامه خودم عوض کردم! من یه رکابی این زیر پوشیدما، کارتو راه میندازه؟! اریان بچه خوبیست. دلم پیششان قرص است. کاش پنج شنبه ها کش می امد. 

اب نبات چوبی قرمزم تمام شده و نارنجی مدتهاست در کیفم مانده.

راننده اسنپ برگشتنه علی سورنا پلی کرده بود. خواستم ضبط را زیاد کنم و بعد یادم افتاد نگار عجب البوم قوی ای بوده. کاورش را میگذارم پروفایل. جواب پیامک سعید مانده. 

اب نبات نارنجی اصلا خوشمزه نیست. همین. میروم بخوابم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نوشته ها نمایندگی تعمیر پکیج دیواری بوتان ایران رادیاتور در شیراز -فلاح زاده قلمدوش محمدحبیب زاده شهيده خواهم شد گروه فرهنگي تبليغي صبح نرم افزار MahdisKalantari Elizabeth باران عشق