امروز حس کردم مگر ادم کنار دستی ام میتواند مهم تر از رامین باشد؟ سعی میکردم روند مکالمه از دستم خارج نشود و دستم را به علامت سکوت برای ادم کنار دستی ام بلند کردم. ساکت شد! به همین راحتی. باید ادمها را برای خودم ارزش گزاری کنم. ارزش گزاری مجدد! رامین بزرگ از فاطمه! 


پ.ن:تا اینجای کار، فهمیده ام شاهرخ توی خریت هایش هم یک ملاحظه عاقلانه ای دارد. سلام هایش را میگذارد وقتی تنها هستم میدهد و دم کلاس هایی انتظار دیدنم را میکشد که ۱۰۰ (بی اغراق ۱۰۰) تا دختر تویش هست. ده امتیاز به شاهرخ. 

پ.ن۲:علیرضازاده امروز گفت احساس میکنم خیلی پراکنده گویی شده. گفتم نه ما جمع بندی میکنیم. خندید و سرخ شد. عجب! 

پ.ن۳:خیلی دوستدارم با امیرحسین در ارتباط باشم قبلا هم از او برایتان نوشته بودم. امروز دیر امد و وقتی وارد جلسه شد من بیرون سالن داشتم با مادرم در مورد هزینه های بیمارستان صحبت میکردم. بعد هم وسط حرف های علیرضا رفت! وقتی در را میبست چند دقیقه به پشت سرش خیره ماندم که یعنی واقعا رفت؟! کاش میشد بروم دنبالش! خب عزیزم! شاید یک نفر کارت داشت، تکلیفش چیست؟ البته بعد انکه به امین گفتم اعلام خسته نباشید؟ خودم اول از همه به سرعت جت از جلسه خارج شدم. احتمال داشت یک نفر _ علیرضازاده_ هم با من کار داشته باشد:-D به هر حال من او را با نهال و دوستش تنها گذاشتم تا باهم به لاس سطحی نچسب بپردازند. از در که بیرون می امدم علیرضا بابت تاخیرش عذر خواست. نهال داشت میگفت:درکتون میکنیم بابا! دانشجویید دیگه!؟ویییییش! دختره ی چس ترم:| 

+ این نهال قبلا هم اتاقی من بود. امروز به لاک ناخنش نگاه کردم و خوشحال شدم که بابت لاک دار (!) شدن ناخن های او و دوستانش من مجبور نبوده ام ۱۱ شب از بوی لاک خفه شوم! 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رطوبت ساز تی تاک Sasha تکست 98 | متن آهنگ,دانلود آهنگ Tifoseria Laziale Donna دیزاین چوبی Nichole دیزل ژنراتور